🔱horror land🔱

If you want to be scared, go out

Short but scary

داستان کوتاه ترسناک

1.ساعت۱۲:۰۷شب یه زن با خنجر سینمو شکافت...یهو از خواب بیدار شدم...چشمم به ساعت افتاد...ساعت۱۲:۰۶شب بود...همون موقع در کمد دیواریم آهسته باز شد...

 

 

2.یه مسئله ریاضی بدجور اعصابمو به هم ریخت.رفتم پیش بابام تاشاید اون بتونه حلش کنه.در اتاقشو زدم.گفت:بیاتو...رفتم داخل و درو پشت سرم بستم...دستم رو دستگیره در بود که یادم افتاد بابام ۶روزه رفته ماموریت و هنوز نیومده...
 

 

3.با صدای چند ضربه به شیشه از خواب بیدار شدم،اول فکر کردم صدا از پنجره میاد،تا اینکه صدا رو از آیینه شنیدم...
 

 

4.زنم که کنارم روی تخت خوابیده بود ازم پرسید که چرا اینقدر سنگین نفس میکشم؟...من سنگین نفس نمیکشیدم...
 

 

5.با صدای بیسیمی که تو اتاق بچم هست بیدار شدم و شنیدم زنم داره براش لالایی میخونه،روی تخت جابه جا شدم و دستم خورد به زنم که کنارم خوابیده بود...
 

 

6.هیچ چیز مثل خنده یه نوزاد زیبا نیست مگر اینکه ساعت ۱شب باشه و خونه تنها باشی...

 

7.یه گربه خریده بودم که فقط بهم نگاه میکرد.امروز فهمیدم تمام مدت به پشت سرم ذل میزد...

 

8.خوابیده بودم...ناگهان حرارت دستی رو به دور گردنم احساس کردم....به اطراف نگاه کردم؛کسی در آن نزدیکی نبود...
 

 

9.اه اذیت نکن رضا،غلغلکم میاد،اینو به برادرم گفتم که نصفه شبی داشت پامو غلغلک میداد،وقتی دیدم دست برادرم نیست پاشدم که بزنمش،ولی هیچکس تو اتاق نبود...
 

 

10.آخرین انسان روی زمین تنها در اتاقش نشسته بودکه ناگهان در زدند؟!!...

.

.

.

.

(بچه ها داستان های ترسناکم اگه میخواین بگین که بزارم..عاخه اگه میخونین بزارم مثلن حدود 10خطی و اینا...عاخه معمولن خیلیا داستانهای کمی طولانی رو نمیخونه..اگه شما میخونید..بگید تا بزارم)

 

چرا من پوکر بودم؟

آه باید رو خودم کار کنم😂😂😂😂🤦🏻‍♀️

خخخ..جالب بود بیب؟؟
عاره کار کن..خخ

من میخونم حال کردم ایول خفن بودن

مرسی بیب..
باشه چشم میزارم..

آره خوب بودن

فقط من‌باید میترسیدم ک نترسیدم😂😂🤦🏻‍♀️

رده سنی ندارن؟😂💜

عاره منم نترسیدم...فقط خواستم یه چیزی گذاشته باشم..خخخ

از یک سال به بالا..

سوالی که پرسیدمو جواب بده..بزارم یانه؟؟

عافرین 

هرچند من کلا نمیترسم😑😂😂😂😂

تنها ترسم کابوسامه که اصلا شبیه اینا نیست 😑💔

پس ایوللل..
هه کاووسای منو ببینی..بعد میفهمی کاووس چیه...خخ

آره عزیزم هر چی بذاری خوبه

بذار بذار*-*

اوکی اوکی..میزام پسسس

کابوسای من فقط برای خودم ترسناکه

بیشتر میدونی... 

یچیز عاطفیه تا تخیلی

اها..

من کاووسام واقعی میزنه...

مال منم چون تخیلی نیست خیلی طبیعیه

از من واقعیه واقعیه..چیزیه که بقیه تو خواباشون میبینن از من عینش تو واقعیته:/

چه خفن:') 

هوممم..خیلی خفنههه..حتی تصورشم نمیتونی بکنی که چقد خفنه.........

هرچقدر طولانی تر بهترررررررررر*^*

خودت میدونی فیکای من همش بالا1000 صفس...کلن متن هرچقد بیشتر باشع بیشتر میتونم باهاش ارتباط برقرار کنم^-^

 

یاااا خیلی خوب بودن....بزاریاااااا:)

راسی اون داستانی ک از دارک وب گفته بودمو خوندی؟توهم شنیدیش؟

باشه چشم حتمن میزارم..مخصوصیم شده باشه واسه دل تو میزارم..


اووووکییییییی..
عاره خوندم....خیلی کارای چندشی میکنن تا ترسناک...و بشترشم بیرحمیه...ایییشششش

بی بلا لاو:)...یااا تنکسیووووو>.<

 

دقیقن!!!...فک کن اون آدما چقد باید مریض باشن ک از دیدن اونا لذتم ببرن!!!!!

اصلنه اصلن نمیتونم درک کنممممممممممممممممم!!!=-=

بوس بوسسس..خواهشات...


عاره واقعن..موندم چطوری میخوان جواب خدارو بدن اون دنیا..

تو هر پست اگه یکی بزاری خوبه

خیلیم طولانی نیست..
ولی پیشنهاد خوبیه..تو هر پست یکی یا دوتا بزارم..اووکیه پسس؟!

هونو بگوووو!!!...الان اون بچه کوچولو چ گناهی کردع بود:(...

واقعا داستانای دارک وبو شنیدنی اعصابم خیلی چیز میشع=-=

کتاب تیمارستانو خوندی؟

خیلی بده خیییلی...اصن نمیخوام یادش بیوفتم..دل ادم کباب میشه واسشون..

نه نخوندم..

اوهوم:(...

 

حتما اگ وقت کردی بخونش...خیلی قشنگه...

:(

باشه..موضوعش ترسناکه؟؟


(درست شد؟؟)

موها تنم سیخ شد 😐🔪💔

منم چند رو پیش تو اتاق داشتم درس میخوندم بعد هعی انگا یکی صدام میزد 

ولی تو خونه تنها بودم

الان یاد اون افتادم 

😐💔😱

عاخخخ جرررررررر..میدونی نمیدونم بهت بگم یا نه..جنبت از لحاض نترسی بالاست یا نه که بهت بگم؟؟؟اصن چند سالته؟؟

#شیوا

اون شیطان وجودت بودع ک میگفته....شییییییواااااا...بکش از اون درس کوفتی بیرووووون=-=...خخخخ

 

من خلاف کردنی صدای مامانم تو سرم اکو میشه=-=...بدبختیه ها!!!!

خخخخ..خداااایاااااااااااا...
جرررر خوردم..خخ

#شیوا

بدگرلیم جوابت برا کامنت قبلیم مربع سفید توپر اومد...نمیتونم چیزی بخونم

الان درستش میکنم..شتتت
شنبه ۱۱ بهمن ۹۹ , ۲۲:۱۳ 𝒎𝒊𝒏 𝒃𝒂𝒓𝒂𝒏⁷-🌈(سکینه ی برفی😐❄)

چه باحالللل

بعله بعله...مرسی

خخخ بدووووزم؟؟!؟!...جررررر...من تنها چیزی ک از دوختن بلدم اینه ک میتونم سوزنو نخ کنم^-^...ب پونیوت افتخار کن*^*....

 

مامانم زیاد خیاطی بلد نیس...فاق های پارمونو بابام میدوزع!جررررررر

به چه افتخار افرینی پونیوی مننننن..

جرررررررررر...خخخخخخخخ...برعکس مامان من خیاطه...فاق های فامیلامونم مامانم میدوزه..خخخخ

عالی بود بد گرلی :)

 

مرسی عزیز..
همینجوری گذاشتم..عاخه چند روز بود فعالیتی نداشتم...

اورع درس شد^-^

 

میدونی...خیلی یجوریه!!!!باید بخونی تا بفهمی!...هم یجورایی ماورائیه...همم میگی خو اگ منم تو اون شرایط بودم امکان داشت همچین چیزی برام اتفاق بیوفته....4 جلده...جلد 0...1...2...3...من سومی رو نخوندم...دوستم خردیع خوندع میگ عالیه ولی هیچ اسپولی نکردع تا حسش نرع=-=...بعد کنکور مید بخونم...ولی جلد 0 و 1 و 2 رو خوندم

تو نت سرچ کن برات میارع...ارزش خوندنو دارع:)

اوکی

اها اوکی..گرچه من داستانای خیلی طولانی رو زیاد نمیخونم..اما از ماورائی باشه میخونم..فقط جذاب باشه..که میگی هس..پس هرموقع وقتم شد میخونم...مرسی که گفتی

بلی ک افتخار آفرینمممم*^*...خخخخخ

کلن مامانی من خیاطی بلد نیسن...عوضش باباهام خیاطای بس ماهرین^_-

بهت افتخار میکنم فرزندم..

👌👌

خاهیش^-^...ن اینو حتما بخون:)

 

#زهرایی

توهم بخونش لاو:)

 

#همههههههههههههههه

کلن همه بخوننننن خیلی قشنگه:)

اوکییی


#همه



مح همشو خوندم ول .... هوچ تأشیلی لو حالت شولتم نژاشد •-• 

میدونم..خخخ..منم همینجوری بودم...بقول جوجویی پوکر بودیم ..خخ
چند روز پستی اینجا نزاشته بودم..فعلن اینو گذاشتم..

خوفه باوژم ^^ 

میسی..
فردا یه داستان میزارم..

هعیییی نشد یه بار  یکی از این اتفاقا برا من بیوفته:/

جدن چرا هییییچچچچ اتفاق خاصی نمیوفته؟

حوصلم سر رفت :/

خخخ..تنت میخواره انگاری!!

بزا همینجوری حوصلت سر بره...بهتره... تا اتفاقی که نباس میوفتاده..بیوفته

من همیشه تنم میخاره واس این چیزا *-*

 

راستی درخواستی هم میزارین؟

خخخ...ولی جدن مراقب باش..

بعله..چراکه نه...تاجایکه بتونم حتمن

خب پس اگه تونستی درباره پرونده هایی که اد و لورین وارن روش کار کردن بزار لطفا

هروقت و هرچقد که تونستی :)

عاها اوکی حتمن میزارم..

لهنتی شب خوندم زهرماریارو😐

 

عارههههه عارهههه بذااااااررر

با اینا فرق نداره کههه

خخخخ..عزیییزممم...اینموقع شب اومدی همچین وبی...مگه نمیدونی ازین چیزا هس..


اوکی...
چرا یه کوچولو فرق داره

والا فک کردم عکس مکسه باز از عکس نمیترسم متنا بیشتر ترسوندن

 

مرسیییییی

ن باو فرق نداره ک 

فوقش ی سطر اضافس ک اون فدا سرت اصننن

خخخخخ...الهیییییی


عاره متنش طولانی تره..و داستانی طوره

عاره والاااا :((

 

عاها 

خو میدونی چیکا کن 

متنو تیکه تیکه بذار

اینجوری ی ذره هیجانی ترم میشه

ی کوشولو کوتاه کوتاهم میشه خوند

نه اونقدم حالا طولانی نیست..10..15..خطیه همش

خو خوبه دیههههه

میگم تقریبا مثه همینا میشه

اینارو جم کنی ۱۳ ۱۴ تا میشن خو

عاری...اوکی

اری اری 

بعله..

ارههههههههههههه

هرچی ترسناک تر بهتر😈😂

اوکی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
بچم رو بغل کردم و توی تختش گذاشتم که بهم گفت: "بابایی زیر تخت رو نگاه کن هیولا نباشه" منم واسه اینکه آرومش کنم زیر تخت رو نگاه کردم. زیر تخت بچم رو دیدم که بهم گفت: "بابایی یکی رو تخت منه"...

هشدار :
اگر میترسید وارد این وب نشوید😈
Designed By Erfan Powered by Bayan