🔱horror land🔱

If you want to be scared, go out

خانه ی قدیمی

عکس واقعی جن از سراسر دنیا

 

من مادر بزرگ پیری داشتم که توی یه خونه خیلی قدیمی در یکی از محلهای پایین شهر زندگی میکرد و اونهایی که قمی هستند من آدرس خونه مامان بزرگمو بهشون میدم که برن و خونه رو ببینن البته الان بعداز فوت مادر بزرگم در خونه رو از چوبی به آهنی تغییر دادیم.

همیشه یادمه مادر بزرگم تنها زندگی میکرد و بابابزرگم قبل از بزرگ شدن بابام فوت کرده بوده همیشه مادر بزرگم میگفت : ننه جون از اونا میان منو قلقلک میدن و منو اذیت میکنن طوری که حالم بهم میخوره همیشه یادمه قیچی زیر متکاش میگذاشت ولی بازم اذیتش میکردن تا حدی که گاهی میگفت ننه وسایل خونه رو جابه جا میکنن و میز رو میکشن اینطرف و اونطرف بهشون میگم نکنید ولی گوش نمیدن.

 

من میترسیدم اما چرا دروغ بگم باور نمیکردم گاهی مادر بزرگم میگفت ننه چرا ظهر ناهار میخوردم دم در ایستاده بودی و هرچی بهت گفتم غذا بخور گوش نکردی؟؟؟ . درصورتی که من ظهر اصلا اونجا نرفته بودم.

همیشه دلم میخواست صحت گفته های اونو باور کنم تا اینکه یک شب تابستون پیشش موندم و توی حیاط روی تخت دراز کشیدم با وجودی که میترسیدم اما نیروی کنجکاوی بر من غلبه کرده بود دقیقا روبروی من یه ایوون تقریبا بزرگ بود و من پایین توی حیاط کاملا ایوون رو میدیدم و مطمئنم بیدار بودم چون از ترس خوابم نمیبرد...

کمی از شب که گذشت دیدم یه زن با موهای مشکی بلند که موهاش خیلی ضخیم بود از زیر زمین اومد بیرون قلبم داشت میترکید از ترس از پله ها بالارفت و دقیقا پشت به من ایستاد نای حرکت نداشتم و حتی نمیتونستم فریاد بزنم روی تخت نشستم و فقط بهش نگاه کردم، یادم بود که میگفتن از ما بهترون یا جنها سم دارن واسه من به پاهاش نگاه کردم بخدا به اون کسی که همه ما رو افریده قسم پاهاش سم داشت باور کنید به خاک و مامان و بابام قسم سم داشت برگشت و به من نگاه کرد و من دیگه نفهمیدم چی شد و از هوش رفتم...

 

+واو اینجا دیگه داشت خاک میخورد

+خب بگین از چی پست بزارم..

بیشتر داستانی باشه؟یا واقعیت؟یا موجودات ماورائی؟یاراجب جن و روح؟و یا حالا هرچی..بگید نظر بدید

+و این داستانم واقعیته در ایران..

سمسمسنمینمینمسنم

اییییییییییییین چی بود من خوندمممممممممممممممممممممم؟

اینجا وب ترسه..هرچیز ترسناکی اینجا هس...مخصوصن اینجور داستاناش..اگه میترسی نخون عزیز..

یه چی تو مایه های اکشن و ترسناک

عام مثل فیلمایی که توش بیشتر کشت و کشتار داره تا جن و این داستانا

ینی مث فیلم اره تقریبا؟
و داستانی باشه دیگه؟

عالی بود

ಥ_ಥ

پس ازین چیزا نمیترسی؟!عاخه بعضیا میترسن..
خوشحالم ک خوشت اومده

عا..اره یا مثلا معرفی فیلم و اینا

عاها اوکی فهمیدم..باشه..
ادمین دیگه راجب معرفی فیلم میزاره...بهش میگم بزاره و اگه هم نشد خودم میزارم
يكشنبه ۶ تیر ۰۰ , ۲۱:۳۸ 𝚂𝚑𝚊𝚢𝚕𝚒𝚗 ✩

کجای قم؟😂🤔

دقیق راستش نمیدونم..خخ
يكشنبه ۶ تیر ۰۰ , ۲۱:۴۰ 𝚂𝚑𝚊𝚢𝚕𝚒𝚗 ✩

ای بابا میو🤧😂

چه خبراااا میو خوبی؟😻

خخ
میگذره..
تو چطوری؟کم پیدایی!
يكشنبه ۶ تیر ۰۰ , ۲۱:۴۳ 𝚂𝚑𝚊𝚢𝚕𝚒𝚗 ✩

ینی خوب نیستی؟☹️

من خوبم میو

نهههه من کم پیدا نیستم😌😂

خنثیام..
خداروشکر..
چرا کم پیدایی..
يكشنبه ۶ تیر ۰۰ , ۲۱:۴۸ 𝚂𝚑𝚊𝚢𝚕𝚒𝚗 ✩

خو امیدوارم زود یه خبر خیلی خوب بشنوی که خوشحال شی😌✨

نههههه قبول ندارم کم پیدا نبیدم😌😂

مرسی...امیدوارم منم...خخ
پس کجا بیدی؟!
يكشنبه ۶ تیر ۰۰ , ۲۱:۵۲ 𝚂𝚑𝚊𝚢𝚕𝚒𝚗 ✩

😌🤍

همین دورو برا😂😸

همین دورو برا بودی...رخ زیباتو ب ما نشون نمیدادی؟!هعی
يكشنبه ۶ تیر ۰۰ , ۲۱:۵۷ 𝚂𝚑𝚊𝚢𝚕𝚒𝚗 ✩

میوووو در سکوت همین دورو برا بودم😌😂

بعدم رخ زیبا کجا بود😂

چرا هعی؟☹️

عاو پس در خفا بودی..خخ
رخ زیبایی ک قایمش کردی..خخ
همینجوری
يكشنبه ۶ تیر ۰۰ , ۲۲:۰۱ 𝚂𝚑𝚊𝚢𝚕𝚒𝚗 ✩

اوهوم😂✨

نداریم خواهرم نداریم😂😔

اها میو🤧🤍

داری..منکه دارم میبینم..خخ
يكشنبه ۶ تیر ۰۰ , ۲۲:۰۳ 𝚂𝚑𝚊𝚢𝚕𝚒𝚗 ✩

میو اون همسایه بغلیه اشتباه دیدی😂😔✨

نه بابا تو بودی...یه چیزیم دستت بود
يكشنبه ۶ تیر ۰۰ , ۲۲:۰۸ 𝚂𝚑𝚊𝚢𝚕𝚒𝚗 ✩

نه دیگه همون همسایه بوده احتمالا دستشم کیسه بوده بعد از ظهر رفته بود خرید بنده خدا😂😔✨

نه شک ندارم تو بودی...همسایه ها خواب بودن
يكشنبه ۶ تیر ۰۰ , ۲۲:۱۴ 𝚂𝚑𝚊𝚢𝚕𝚒𝚗 ✩

نههههه من اصن خونه نبودم بعد از ظهر خودشون بودن😌😂

من الان دارم میبینمت که..عه عه..
يكشنبه ۶ تیر ۰۰ , ۲۲:۱۷ 𝚂𝚑𝚊𝚢𝚕𝚒𝚗 ✩

نه اصن منو نمیبینی

من بابامم😌😂

جرررر تو باباتی؟!خخخ..خدانکشتت
يكشنبه ۶ تیر ۰۰ , ۲۲:۲۱ 𝚂𝚑𝚊𝚢𝚕𝚒𝚗 ✩

بلی بلی من بابامم😌😂

میو😂😌

سلام بابایه پوشین خوبید؟پوشین الان تو اتاقشه؟
يكشنبه ۶ تیر ۰۰ , ۲۲:۲۸ 𝚂𝚑𝚊𝚢𝚕𝚒𝚗 ✩

سلام دخترم😎😂

شکر شما خوبید😌😂

نه تو اشپزخونس داره اب میخوره😂✨

شکر..بدنیستیم
پدرجان..خبر دارین دخترتان چه میکند؟
يكشنبه ۶ تیر ۰۰ , ۲۲:۳۵ 𝚂𝚑𝚊𝚢𝚕𝚒𝚗 ✩

الحمدلله😌😂

به جز اب خوردن کار دیگری نمیکند.میکند؟😂🤨

نه الان را نمیگویم...کلن میفرمایم..
يكشنبه ۶ تیر ۰۰ , ۲۲:۳۹ 𝚂𝚑𝚊𝚢𝚕𝚒𝚗 ✩

اها دخترم نه نمیدانم چه میکند؟😔🤨😂

در وب هایه دیگر پرسه میزند...وای وای..
يكشنبه ۶ تیر ۰۰ , ۲۲:۴۲ 𝚂𝚑𝚊𝚢𝚕𝚒𝚗 ✩

وای وای وای… میرم نصفش میکنم ممنون اطلاع دادی دخترم😔✨

خواهش میکنم پدرجان..
حالا زیاد هم بهش سخت نگیرید...فقط ادبش کنید ک در این پرسه زدناش ب من هم سر بزند..ممنانم
يكشنبه ۶ تیر ۰۰ , ۲۲:۴۹ 𝚂𝚑𝚊𝚢𝚕𝚒𝚗 ✩

چشم دخترم این بچه ادم بشو نیست ولی من سعیمو میکنم😔😂✨

بی بلا پدرم..عاخ عاخ امان از این بچه های حرف گوش نکن...کتکش نزنید ولی ادبش خوب بکنید..
يكشنبه ۶ تیر ۰۰ , ۲۲:۵۸ 𝚂𝚑𝚊𝚢𝚕𝚒𝚗 ✩

دیوانمون کرده اصن این بچه😔🤧

به خاطر روی گل شما چشم فقط ادبش میکنیم😔✨

عاه ممنانم..
انشاالله ک ادب میشود
يكشنبه ۶ تیر ۰۰ , ۲۳:۰۲ 𝚂𝚑𝚊𝚢𝚕𝚒𝚗 ✩

انشاالله👌😔😂

انشاالله..

خخخ
دوشنبه ۷ تیر ۰۰ , ۰۰:۱۴ 𝚂𝚑𝚊𝚢𝚕𝚒𝚗 ✩

میوووو بدگرل چرا اون وبتو بستی چیشده؟☹️💔

الان اومدم..

خوبی عزیزدلم؟

اع اها

نه بابا نمیترسم 

ولی شاید از بعضی فیلما چرا

به هر حال طبیعیه😌

هعی..وبا هم یکی یکی حذف میشن انگار

داستانو تا واسه شایلین فرستادم اومد😂😂

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
بچم رو بغل کردم و توی تختش گذاشتم که بهم گفت: "بابایی زیر تخت رو نگاه کن هیولا نباشه" منم واسه اینکه آرومش کنم زیر تخت رو نگاه کردم. زیر تخت بچم رو دیدم که بهم گفت: "بابایی یکی رو تخت منه"...

هشدار :
اگر میترسید وارد این وب نشوید😈
Designed By Erfan Powered by Bayan